ایران استایل

ایران استایل

وبلاگ تخصصی IRan Style
ایران استایل

ایران استایل

وبلاگ تخصصی IRan Style

جک های داغ

خسته و کوفته از سر کار اومده بودم خونه خودمو انداختم تو تخت یهو حس کردم یکی قلقلکم میده فکر کردم داداشمه منم با بی حالی گفتم:کرم نریز پدر سگ. چشامو باز کردم دیدم بابامه یهو با فریاد به مامانم گفت:خانم بیا تحویل بگیر بچت به من میگه پدرسگ. مامانم تازه از خواب بیدار شده بود چیزی حالیش نبود گفت:غلط کرده پدرسگ خودشه 

من در حال گاز زدن دیوار

بابام 

داداشم  

من 2باره  

و من 

همچنان من  

... 

.

تو تاکسی نشسته بودم، یه خانوم هم با بچه اش کنارم نشسته بود.بعدش یهو بچش گفت:مامان،یادت میاد اون روز تو خونه ی دایی گ.و.ز.یدی؟مامانش هم به راننده گفت:همینجا پیاده میشم.بیچاره انقدر هول شده بود در ماشینو کوبید به یه ماشین دیگه.راننده هم گفت:خانوم گ.و.ز.یدی که گ.و.ز.یدی ،      ر.یدی     تو ماشین.

.

.

غضنفر با دوست دخترش تو پارک نشسته بودن که دختره گفت:ای وای بابام داره میاد .غضنفر میگه:بابات تا حالا منو دیده؟دختره میگه نه.غضنفر هم میگه.پس بگو من داداشتم.

.

.

حیف نون تو مجلس ختم نشسته بود به بغل دستیش گفت:انقدر نشستم ک.و.نم خواب رفت.

اون یکی هم گفت:آره صدای خروپفش هم اومد 

... 

دیشب شوهرخالم رفته بود پمپ بنزین بنزین بزنه انقد صف طولانی بوده یادش رفته تو صفه ، وقتی راه باز شده خوشحال از اینکه از ترافیک فرار کرده گازشو گرفته رفته ! 

. .. 

روز تولد بابام با کلی ذوق و شوق یه ساعت مچی بهش کادو دادم برگشته میگه ممنونم پسر گلم ولی احتیاجی به این کارا نبود همین که سعی کنی تو زندگیت آدم باشی برای من با ارزش ترین هدیه س … 

... 

ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﮐﻮﻓﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﻭ ﺩﺭ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﯾﺎﺩﺩﺍشت ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ “ﯾﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭ” ، ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ “ﺳﺮﺕ ﮐﻼﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺍﺻﻠﯽ ﭘﺸﺖ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯾﻪ ﮐﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ” ، ﺭﻓﺘﻢ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﺩﺭﻭ ﮐﻨﺪﻡ ﭘﺸﺘﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ “ﯾﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﯾﺨﭽﺎﻟﻪ ﺯﯾﺮ ﻇﺮﻑ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ” ، ﻣﻨﻢ ﺣﺮﺻﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﯾﻪ ﻧﯿﻤﺮﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ …

ﺑﻌﺪ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ ﻇﺮﻑ ﻣﯿﻮﻩ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ “ﻣﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﺕ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺗﻮ ﻓﺮ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﻧﯿﻤﺮﻭ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﻧﮑﻦ ﺑﺬﺍﺭ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ”

ﺧﺪﺍﻭﮐﯿﻠﯽ ﻣﻦ ﺳﺮمو ﮐﺠﺎ ﺑﮑﻮﺑﻢ  

... 

خواهرم واسم اس ام اس داده ش م خ د …

هر کاری کردم نتونستم بخونم ؛ زنگ زدم میگم چی نوشتی ؟

میگه واقعا متاسفم برات که نتونستی بخونیش ، نوشتم شام مهمونیم خونه داداش !

فکر کنم باید ۳۷واحد کلاس رمزنگاری و رمزگشایی واسه ادامه زندگی با خانوادم پاس کنم …

 ... 

آقا ما یک فروند برادر داریم که با بالش کشتی میگیره شکست میخوره ، تازه بعضی وقتا مصدومم میشه … تازه بعد شکست خوردنشم باید یه دوره ریکاوری براش بزاری !

در این حد حرفه ایه !!! 

... 

یه بار با خانواده داییم رفته بودیم بیرون داییم پاش گرفت لبه جوب افتاد توی جوب … دختر دایی گودزیلام اومده میگه بابا بابا صدای قوطی در بیار ضایع نشی !

ما : oO

داییم : O-O

قوطی :| 

... 

داداشم اومد خونه دست کرد تو جیبش دید گوشیش نیست ، کیفشو گشت بازم پیدا نکرد ؛ گفت هزارتا صلوات نذر میکنم گوشیم پیدا بشه …

خلاصه برگشت تو مسیری که اومده بود آخر سر رفته تو مغازه دیده اونجاست …

برگشته خونه ، گفتم صلواتا رو بفرست !

گفت : نه اگه گم شده بود میفرستادم ، اینو جا گذاشته بودم !

 . 

.. 

... 

.... 

..... 

.... 

... 

.. 

 نظر بفرمایید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد